سفارش تبلیغ
صبا ویژن


کوله پشتی همسفر عشق - همسفر عشق کوله پشتی همسفر عشق - همسفر عشق


همسفر عشق

از من پرسید به خاطر چه زنده هستی؟

 

در حالیکه تمام وجودم او را صدا می کرد گفتم:


به خاطر هیچ


از او پرسیم تو به خاطر چه زنده هستی؟

 

در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت:


به خاطر کسی که به خاطر هیج زنده است

 

 




:
نوشته شده در شنبه 88 فروردین 22ساعت 1:39 عصر توسط زهرا| |

امشب تا صبح بیدار خواهم ماند وبرایت گریه خواهم کرد
 امشب دفتر عشقت را دوره خواهم کرد و تا خود صبح دوستت خواهم داشت
 بیشتر از جانم، بیشتر از همیشه و اما فردا نه، فردا فراموشت خواهم کرد انگار هیچ وقت برایم نبودی و قلبم را ازت پس خواهم گرفت
 و دیگر دوستت نخواهم داشت، فردا برای همیشه شمارا ترک خواهم کرد و دیگر هرگز شما رو نخواهم دید حتی در خواب و خیالم، از فردا شمارو تنها خواهم  گذاشت ..
 تنها با رقیبانم و من تنهای تنها خواهم رفت بدون اینکه حتی ببینم بدون اینکه افسوسی بخورم و جایی خواهم رفت که، از شما دور دور باشم
 جایی که دست شما به من نرسد و این آخرین وداع من با شماست چون همه راه ها برویم بسته است
 دیگر فکرت را نخواهم کرد انگار که هرگز شمارا ندیده ام
امشب من ، برای شما غریبه ای هستم ولی فردا، شما برای من غریبه ایی هستی که هر گز نمیشناسمت و کاش امشب صبح نشود و تا ابد شب بماند و کاش فردا

 

هرگز نیاید................
آمین





:
نوشته شده در شنبه 87 بهمن 26ساعت 7:41 عصر توسط زهرا| |

 دروغ

چشماش داد می زد که داره دروغ میگه ، حالتی داشت که معلوم بود داره دروغ میگه ، دیگه اون برق همیشگی توو چشماش نبود ، دیگه اون مهربونی همیشگی توو چشماش نبود ...

چی شده بود ؟ چی شده بود که یکهو اینهمه تغییر کرده بود ؟ برای چی یه شبه دیگه مهری توو چشماش نمونده بود ؟ ...

 

جلو اوومد ، مثل همیشه .... آروم .. آروم .. ،  متین ....... با وقار .......

اما ، نه عاشقونه..

به یک قدمی من رسید ، حالا طبق معمول ، باید آغوشم رو باز می کردم ، تا در آغوش بگیرمش .

نتونستم ... ، ... نمیدونم چرا .... اونهم .. نخواست.

 

تووچشمهام نگاه کرد ، خوب و دقیق ، مثل همیشه ، مثل هر وقت که دلش می گرفت ، منهم توو چشمهاش نگاه کردم .. دقیق دقیق ، ولی .....   یه چیزی کم داشتند...

توو دلم بهش لعنت فرستادم ،  از خدا خواستم ، ...خدایا ، باهاش همون کاری رو بکن که با من کرد ، به خدا گفتم ، خدایا ... دلم رو شکوند ، دلش رو ... .

خدایا عذابش بده ، به بد ترین شکلش ، ...

خدایا ، من فقط با یه چیز آروم میشم ، عذاب کشیدن اون... اونی که زندگیم رو جهنم کرد...

 

وااااااااای ..... واااااااااای  ...... وااااااااااای

حالا ، هر وقت از اینجا ، از بالا ، بهش نگاه می کنم و می بینم که چرا عشقش رو پنهون کرد غصه همه دنیا دلم رو پر میکنه ، ... میدونی ، من نفهمیده بودم ، که اون با خونواده ام صحبت کرده ، نفهمیده بودم که جواب خونواده ام بهش منفی بوده ، نفهمیده بودم که اگه میره به این خاطر ه  که خونواده ام ازش خواستند....

نفهمیده بودم که اون چشمها چی کم داشتند  ...

حالا می دونم ، ... چشمهاش ، ... دیگه روح نداشتند ، ... روحشونو باخته بودند ...

 

هر پنجشنبه ، می آد پیشم ، با یه دسته گل ، ... میشینه کنارم ، ... ساعتها حرف می زنه ، ... گلها رو پر پر می کنه ، ... می ریزه روی سنگ قبرم ، ... و با چشمهای پر از اشک ، از پیشم میره ، اون وقت ، هزار بار داد میزنم ، که منو ببخش ...    اما ...

حالا هی دعا می کنم ، هی به خدا می گم ، خدایا ... بیشتر از این دلش رو نشکون ... بیشتر از این عذابش نده ، عاشقش کن ، عاشق کسی که بتونه توو چشمهاش نگاه کنه و هزار بار از خودم می پرسم ، ...

چرا دروغ چشمهاش رو باور کردم..

 

 

 




:
نوشته شده در چهارشنبه 87 بهمن 16ساعت 5:38 عصر توسط زهرا| |

       

بذار یواش شروع کنم سلام گلم . همنفسم


آرزوهام راضی شدن دیگه بهت نمی رسم


گفتم چیا گفتی بهم؟ گفتی که آینده داری


دنیا همش عاشقی نیست گریه داری. خنده داری


گفتم که گفتی من باشم به لحظه هات نمی رسی


به قول دل. شاید دلت گرو باشه پیش کسی


خلاصه گفتم که چشات قصد رسیدن نداره


رویاها کاله و دستات خیال چیدن نداره


گفتم که گفتی زندگیت غصه داره . سفر داره


هم واسه من. هم واسه تو. با هم بودن خطر داره


گفتم تو گفتی رویاها مال شبای شاعراست


شهامتو کسی داره که شاعر مسافراست


مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن


تلخیاشو خوب می چشن . غصه هاشو خوب می دونن


گفتم فقط می خوای واست یه حس محترم باشم


عاشقیمو قایم کنم تو طالع تو کم باشم


گفتم که گفتی ما دوتا به درد هم نمی خوریم


ولی یه جا مثل همیم. هر دو مون از غصه پریم


گفتم تو گفتی می تونیم یادی کنیم از همدیگه


اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمی گه


گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جداجداست


حرف تو رو چشم منه . اما اینام دست خداست


هر چی که تو گفته بودی گفتم به دل بی کم و بیش


حالا خودم؟ نه راه پس مونده برام . نه راه پیش


دلم که حرفاتو شنید . اول که باورش نشد


ولی نه. بهتره بگم .نفهمیدش . سرش نشد


یه جوری مات و غمزده فقط به دورا خیره شد


رنگ از رخش . نه نپرید . شکست و مرد و تیره شد


بلور رویاهام ولی . چکید مثله خواب تگرگ


آرزوهام از هم پاشید . رسید ته کوچه مرگ


راستش ازم چیزی نموند . به جز همین جسم ظریف


خوب می دونی چی میکشه غریب تو خونه حریف


نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست


رویا و آرزو که هیچ . حتی دل دیونه نیست


دوستت دارم . چه توی خواب . چه توی مرگ و بیداری


فدای یه تار موهات . که منو دوستم نداری


مواظب خودت باش . زندگی گرگه مهربون


خدای رویای منم .. هنوز بزرگه مهربون

        




:
نوشته شده در چهارشنبه 87 آذر 6ساعت 2:44 عصر توسط زهرا| |

 

بدترین حسرت , نداشتن جسارت برای نگه داشتن کسی است که دیوانه وار دوستش داری ...

و افسوس از دست دادن زمانیکه برای داشتنش داشتی و به نمیدانم چراییکه در دنیای ترس و سکوت حرامش کردی ...

و عذاب سالهای با دیگری بودنش ...

آن زمان که "ای کاش" تنها کلام آشنا در کاسه ی چه کنم چه کنمت است ...

نازنین من !

... برای آخرین اولین بار می خواهم بگویمت که تو هرگز نخواهی فهمید , معنای عشق را

عشق :

د ل می خواهد برای باختن

جسارت می خواهد برای گفتن

لیاقت می خواهد برای داشتن

نازنین من!

برای سوزاندن دلت که دلم را در انتظار کشت می گویم:

که هنوز هم دوستت دارم

 

گر همسفر عشق شدی




:
نوشته شده در جمعه 87 تیر 14ساعت 1:38 عصر توسط زهرا| |

ده  ثانیه تا انتها

پایونی بی سرو صدا

بی خبر از هر شب و روز من و یه شمع نیمه سوز

یکی گذشت از ثانیه نه تای دیگه باقیه

 

ای کاش تو لحظه ای که رفت

می دیدمش یه بار دیگه

 

اون دور بود تو حسرت ثانیه ها که می گذشت

 ای کاش تو این یک ثانیه می بودنش نمی گذشت

ساعت می گه دو ثانیه هشت تای دیگه باقیه

 یه عمر نشستم منتظر کی میگه اینا بازیه

 

فقیر بودن جرم منه

عاشق بودن تنها گناه

یه عمری چشم به در بودم

این آخر ها هم چشم براه

 

ساعت بازم بهم می گه سه ثانیه رفته دیگه

خبر داری چه زود گذشت مونده فقط هفت ثانیه

هی با خودم گفتم میاد امیدتو ندی به باد

داد می زدم پس کی میاد کسی جوابم و نداد

 

من موندمو دو ثانیه ازم فقط این باقیه

ثانیه پشت سر هم  رفتن تا شیش و هفت و هشت

لحظه تو گوشام داد می زد هشت ثانیه ازت گذشت

من موندمو دو ثانیه ازم فقط این باقیه

هنوز نشستم منتظر چشم امیدم ساقیه

 

آی  اِی خنک باد سحر واسش ببرتو این خبر

بگو که من تا آخرین خیره  بودم چشام به در

 

ثانیه نهم که رفت مونده فقط یه ثانیه

سرت سلامت نازنین از من یه لحظه باقیه

قسمت نشد ببینمت شاید که لایق نبودم

منتظرت بودم یه وقت نگی که عاشق نبودم

 

ثانیه ده گل یاس راحت شدم دیگه خلاص

 آزاد شدم میام پیشت بی واهمه بی هیچ هراس

قشنگ ترین ثانیه ها این ده تا بود که زود گذشت

رویای شیرین بود و ناز چون با خیال تو گذشت

 

lost love




:
نوشته شده در یکشنبه 87 خرداد 19ساعت 10:44 صبح توسط زهرا| |

 

 

آرزوم اینه.....

 

یه روز میشه که عاقبت از آسمون بیای به فرش
به پام بیفتی و بگی با التماس منو ببخش
اما دیگه پشیمونی فایده نداره واسه تو
خیال نکن میبخشمت از هر جا اومدی برو
تو غرق گریه ای و من مست غرور و انتقام
پا میذارم رو قلب تو شکستن تورو میخوام
دوست دارم که عشق من داغش بمونه رو دلت
هر جا باشی سایه ی مرگ پر بکشه روی سرت
تو ضجه میزنی و من بی اعتنا به گریه هات
میخندم و بهت میگم تلافی اون بدی هات
نمیدونی چه لذتی داره واسم جون کندنت
روز خوش منه زیر خاک دیدنت

 

 

 

یادمان باشد ...

 

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

 

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم

 

یادمان باشد سر سجاده ی عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

 

پس همیشه یادمان باشد که اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

 

.::یادمان باشد::.

 یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم 

 گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم 

 خود بتازیم به هر درد که از دوست رسد 

 بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم 

 جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم 

 شکوه از غیر خطاست خطایی نکنیم 

 یاور خویش بدانیم خدایاران را 

 جز به یاران خدا دوست وفایی نکنیم

 

 




:
نوشته شده در شنبه 87 خرداد 4ساعت 5:22 عصر توسط زهرا| |

 

یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا .یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله .

 

 

 

ای مضمون آب وآینه ،

            ای نجابت سبز،

                     ای رایحه  صبح ،

خورشید رو به تو نماز می گذارد

          ومهتاب بر بوریای ساده تو به تمنا می نشیند.

                    ای بلندای قامت سپیده !

                           ای مفهوم سبز ولایت !

                                        ای زهره !

                                                     ای زهرا!

   ای صداقت محمد

                  ای زبان علی

                            ای اسطوره مهر

 

سلام بر صورت نیلی

               سلام بر پهلوی شکسته

                      وسلام بر خسوف غمگینانه تو !

 

 

 

 

 سخنان برگزیده از حضرت زهرا (س):

 

در خدمت مادر باش  زیرا بهشت در زیر پای مادران است .

آن گاه در که روز قیامت برانگیخته شوم ، گناهکاران امت پیامبر اسلام را شفاعت خواهم کرد.

اگر به آنچه تو را به آن فرمان می دهیم عمل کنی واز آنچه بر حذر می داریم دوری کنی ، از شیعیان مایی والا هرگز.

از دنیای شما محبت سه چیز در دل من نهاده شد ؛ تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پیامبر خدا وانفاق در راه خدا .

خوش رویی در هنگام روبه رو شدن با مؤمن ، بهشت را بر فرد خوش رو واجب می کند .

 

« هر که مهر فاطمه(س) در دل ندارد، دین ندارد ..... دین و ایمان، غیر حبّ فاطمه(س) امکان ندارد »

 




:
نوشته شده در دوشنبه 87 اردیبهشت 30ساعت 5:56 عصر توسط زهرا| |

برایت متاسفم .ببخش ........ببخش که دوریت حتی قطره اشکی برایم نداشت.
آمدنت مسخره بود و رفتنت مسخره تر........

بگذار دور از هم دمی بنشینیم و به سخره ی این نا روزگار
یک دل سیر بخندیم.....
راست می گفتند که تحمل تنهایی از گدایی عشق رواتر است

 
تنهایی این روزها چه قیمتی دارد و من را بگو که چه ارزان تنهایی ام را با هم کناری نا همراهی چون تو تاخت زدم.......

ببخش مرا که روزهای با تو بودن خاطره ای برایم بر جا نگذاشت........

.خنده هایی که تو میخواستی در بستر هر فاحشه اییافت می شود

ببخش مرا که الهه شعرم نشدی که الهه شعرم کس دیگریست
تو کوچکتر از آنی که بعد از این قلمم را برای تو به روی کاغذ برقصانم

و کوچکتر از آنی که افسوس نبودنترا بر ورق های های کنم.........

تو آنقدر ناچیزی که ضربه نبودنت یک آن بود و بس.....
آن یک لحظه هم
گمان مبر که برای تو بود.......برای خودم بود.......
و چه حقیرند افکارم این روزها که
نگران تنهایی خود هستم.....

شاید زمان نشانم دهد اندک تاثیری که بر سرنوشتم داشتی  
 

   

Image and video hosting by TinyPicروی هر سینه سری گریه کند وقت وداع

                        سرمن وقت وداع گوشه دیوار گریست Image and video hosting by TinyPic

 




:
نوشته شده در شنبه 87 اردیبهشت 21ساعت 12:33 عصر توسط زهرا| |

برایت متاسفم .ببخش ........ببخش که دوریت حتی قطره اشکی برایم نداشت.
آمدنت مسخره بود و رفتنت مسخره تر........
بگذار دور از هم دمی بنشینیم و به سخره ی این نا روزگار
یک دل سیر بخندیم.....

راست می گفتند که تحمل تنهایی از گدایی عشق رواتر است
 
تنهایی این روزها چه قیمتی دارد و من را بگو که چه ارزان تنهایی ام را با هم کناری نا همراهی چون تو تاخت زدم.......

ببخش مرا که روزهای با تو بودن خاطره ای برایم بر جا نگذاشت........

.خنده هایی که تو میخواستی در بستر هر فاحشه اییافت می شود

ببخش مرا که الهه شعرم نشدی که الهه شعرم کس دیگریست
تو کوچکتر از آنی که بعد از این قلمم را برای تو به روی کاغذ برقصانم

و کوچکتر از آنی که افسوس نبودنترا بر ورق های های کنم.........

تو آنقدر ناچیزی که ضربه نبودنت یک آن بود و بس.....
آن یک لحظه هم
گمان مبر که برای تو بود.......برای خودم بود.......
و چه حقیرند افکارم این روزها که
نگران تنهایی خود هستم.....

شاید زمان نشانم دهد اندک تاثیری که بر سرنوشتم داشتی  
 

   

Image and video hosting by TinyPicروی هر سینه سری گریه کند وقت وداع

                        سرمن وقت وداع گوشه دیوار گریست Image and video hosting by TinyPic

 




:
نوشته شده در شنبه 87 اردیبهشت 21ساعت 12:33 عصر توسط زهرا| |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Theam.TK