• وبلاگ : همسفر عشق
  • يادداشت : دل نوشته هاي همسفر عشق
  • نظرات : 17 خصوصي ، 64 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     

    با هر چه عشق نام تو را بايد نوشت با هر چه رود نام تورا بايد سرود

    خيلي عالي بود

    اگه خواستيد سري به وب ما هم بزنيد

    اگه ميشه بيايد تبادل ليگ داشته ماشيم

    منتظر هستم

    به اميد ديدار

    سلام زهرا خانم .

    شعر تلخ در عين حال زيبايي بود !

    هم تهديد داشت هم يه مهربوني خاص ...

    ديگه چي بگم ...

    دستتون درد نكنه .

    سلام. وبلاگ زيبايي داريد، يعني همه ما يک روز تلافي مي کنيم؟ اميدوارم که هميشه موفق باشيد.

    سلام دوست عزيز ممنون كه به منم سر زدي.

    شعر قشنگي بود پيروز باشي

    نگاهي سبز در آيينه پيداست که مي خواند مرا تا رستگاري

    من اينجا مانده ام در پشت پاييز مرا پيدا کن اي باد بهاري

    من از آواز خاموشي ملولم نمي خواهم در اين غربت بميرم

    هزاران آسمان بال وپر من بخوان نام مرا تا پر بگيرم

    سلام/موفق باشي

    خوب رويان جهان رحم ندارد دلشان


    بايد از جان گذرد هر كه شود عاشقشان


    روز اول كه سرشتند ز گل پيكرشان


    گلشان سنگي داشت


    كه همان شد دلشان


    ________________


    يك روز تلافي ميكنم

    خيلي وبلاگ قشنگي داريد

    اميدوارم سر بزني

    ممنون

    سلام ...

    نوشتتون خيلي قشنگ بود ...

    خيلي حرف دل من بود ... خيلي ...

    سبز باشيد و سلامت ...

    يا علي ...

    ز هوشياران عالم هر كه راديدم غمي دارد

    دلا ديوانه شو ديوانگي هم عالمي دارد

    سلام
    در همه دير مغان نيست چو من شيدايي
    خرقه جايي گرو و باده . دفتر جايي
    من در مقابل نوشته هاي تو كم ميارم واسه همين از حافظ كمك گرفتم
    شاد باشي عزيزم

    اگرچه قدر نگاه تو را ندانستم
    ولي هميشه به ياد تو شعر مي خوانم
    كنون اگر تو كنارم نماني و بروي ميان هاله اي از انتظار مي مانم

    موفق باشيد

    ديروزي ها راببخش


    به امروزي ها نگاه کن


    فرداها خود خواهند شناخت تو را ...

    به وبلاگ منم سر بزنو نظر بده خوشحال ميشم

    عاشق سكوت مي كند و تلافي راهي است دورتر

    و سكوت آرامش دل است و تلافي آرامشي است خيالي

    باز باران با ترانه

    مي خورد بر بام خانه

    باز باران با پرستو

    مي سرايد بي حوس کو

    باز باران با شقايق

    مي سرايد از حقايق

    باز باران با کبوتر

    مي کند دل را ز او پر

    باز باران با اقاقي

    مي کند دردش تلافي

    سلام

    زيبا بود - ممنون !

    همه مداد رنگي ها مشغول بودند به جز مداد سفيد ...!! هيچ کس به او کار نمي داد ... همه مي گفتند :(( تو به هيچ دردي نمي خوري.)) يک شب که مداد رنگي ها توي سياهي کاغذ گم شده بودند، مداد سفيد تا صبح کار کرد، ماه کشيد ، مهتاب کشيد که کوچک و کوچک و کوچکتر شد ... صبح توي جعبه مداد رنگي جاي خالي او با هيچ رنگي پر نشد ....

    به ما يه سر ي بزن
     <      1   2   3   4   5      >