مرور خطرات، بادي سرد، ظاهري آشفته، تني خسته، قلبي شکسته- نه از تو، که از خودم...- من مي روم تا تو بماني... چه فداکاري ظالمانه اي! وقتي هنوز صدايت شوق زندگي است...