فاش مي گويم و از گفته خود دلشادمگر چه حافظ نپسندد زمن اين گفتارمطاير عشق دگرباره رها کرد مراکه دراين دامگه هجر و فراق افتادممن رها هستم و از جور جهان بي باکماينک آخر بگاشيم ز کمر زنارمبَرده بودم به در و پنجره خانه دوستحال آنقدر رهايم که سري در بادم