شب است وآسمان آرام
منوغم همنشين بربام
گريبان دلم راغم گرفته
هميشه هركجابامن
مثال سايه ميآيد
وگوي سبقت ازدستانتان دزديد
خدايارعدوبرقي بادوطوفاني كه شعرمراشرانگيزد
ميان ساغردستم شرابي آتشين ريزد
بنوشم تا بسوزم خاك وخاكستر شوم من
دراين صوت وسماع آسماني من برقصم رقص طوفاني
كنم بر بالهاي باد مهماني
روم تاكوه تاصحرا ميان پيچ كوه وگردنه روم تارود تا صحرا بگردم چار چرخ اين جهان آبي وخاكي
جهان بادوآتش را جهان تندوسركش را
كه تابينم كجاي اين جهان چون من
اسير غربت وغمها ميان دوستان تنها دعايي اينچنين دارد
كه يكدم چشم درچشمش درآغوشش كشم آندم
كنم نابود من غم را ولي اما
اگرغم ريشه كن گردد