بیا .... - همسفر عشق بیا .... - همسفر عشق


همسفر عشق

 

رفیق من سنگ صبورغم ها

 به دیدنم بیا که خیلی تنهام

هیشکی نمی فهمه چه حالی دارم،

 چه دنیای رو به زوالی دارم

مجنونم ودل زده از لیلیا

خیلی دلم گرفته از خیلی یا

نمونده از جونیام نشونی

 پیر شدم پیر توای جوونی

تنهای بی سنگ صبور،خونه سرد و سوت وکور

 توی شبات ستاره نیست موندی راه چاره نیست

اگرچه هیچکس نیومد، سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش طاقت بیارو مرد باش

اگر بیای همون جوری که بودی

 کم میارن حسودا از حسودی

صدای سازم همه جا پر شده

هرکی شنیده از خودش بی خوده

 

کاغذ سفید

کاغذ سفید را هر چه قدر هم که تمیز و زیبا باشد کسی

قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری در ذهن باید حرفی برای

گفتن داشت.




:
نوشته شده در جمعه 87 فروردین 16ساعت 7:14 عصر توسط زهرا| |


Design By : Theam.TK