همسفر عشق
ده ثانیه تا انتها
پایونی بی سرو صدا
بی خبر از هر شب و روز من و یه شمع نیمه سوز
یکی گذشت از ثانیه نه تای دیگه باقیه
ای کاش تو لحظه ای که رفت
می دیدمش یه بار دیگه
اون دور بود تو حسرت ثانیه ها که می گذشت
ای کاش تو این یک ثانیه می بودنش نمی گذشت
ساعت می گه دو ثانیه هشت تای دیگه باقیه
یه عمر نشستم منتظر کی میگه اینا بازیه
فقیر بودن جرم منه
عاشق بودن تنها گناه
یه عمری چشم به در بودم
این آخر ها هم چشم براه
ساعت بازم بهم می گه سه ثانیه رفته دیگه
خبر داری چه زود گذشت مونده فقط هفت ثانیه
هی با خودم گفتم میاد امیدتو ندی به باد
داد می زدم پس کی میاد کسی جوابم و نداد
من موندمو دو ثانیه ازم فقط این باقیه
ثانیه پشت سر هم رفتن تا شیش و هفت و هشت
لحظه تو گوشام داد می زد هشت ثانیه ازت گذشت
من موندمو دو ثانیه ازم فقط این باقیه
هنوز نشستم منتظر چشم امیدم ساقیه
آی اِی خنک باد سحر واسش ببرتو این خبر
بگو که من تا آخرین خیره بودم چشام به در
ثانیه نهم که رفت مونده فقط یه ثانیه
سرت سلامت نازنین از من یه لحظه باقیه
قسمت نشد ببینمت شاید که لایق نبودم
منتظرت بودم یه وقت نگی که عاشق نبودم
ثانیه ده گل یاس راحت شدم دیگه خلاص
آزاد شدم میام پیشت بی واهمه بی هیچ هراس
قشنگ ترین ثانیه ها این ده تا بود که زود گذشت
رویای شیرین بود و ناز چون با خیال تو گذشت
:
Design By : Theam.TK |