سفارش تبلیغ
صبا ویژن


من و خدا: - همسفر عشق من و خدا: - همسفر عشق


همسفر عشق


زیر گنبد کبود

جز من و خدا کسی نبود

روزگار     روبه راه بود    هیچ چیز    نه سفید و نه سیاه بود

با وجود این   مثل اینکه چیزی اشتباه بود

زیر گنبد کبود بازی خدا     نیمه کار مانده بود    واژه ای نبود و هیچکس

شعری از خدا نخوانده بود

تا که او مرا برای بازی خودش انتخاب کرد

توی گوش من یواش گفت : تو دعای کوچک منی 

بعد هم مرا مستجاب کرد .

پرده  ها کنار رفت   خود به خود     با شروع بازی خدا  عشق افتتاح شد

سال هاست    اسم بازی من و خدا زندگی است

هیچ چیز    مثل بازی قشنگ ما عجیب نیست

بازی که ساده است و سخت   مثل بازی بهار با درخت

با خدا طرف شدن  کار مشکلی است

زندگی

       بازی خدا و یک عروسک گلی است
 




:
نوشته شده در پنج شنبه 86 مرداد 4ساعت 12:20 عصر توسط زهرا| |


Design By : Theam.TK