سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سپاس خدای را... - همسفر عشق سپاس خدای را... - همسفر عشق


همسفر عشق

بنام او که عاشق است و دوست میدارد  بی چشم داشت........

 

سپاس خدای را...
 

یک روز سوارخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد شخصی نشست و چند ساعت

 

 به جدال پروانه برای خارج شده از سوراخ کوچک ایجاد شده در

 

 پیله نگاه کرد سپس فعالیت پروانه متوقف شد و بنظر رسید تمام

 

 تلاش خودرا انجام داده و نمی تواند ادامه دهد آن شخص

 

تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله راباز کرد.


پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک

 

 بود آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد وچون

 

انتظار داشت که بالهای پروانه باز،گسترده و محکم

 

شوند واز بدن پروانه محافظت کنند، !هیچ اتفاقی نیفتاد در واقع

 

 پروانه بقیه عمرش خزید و مشغول بود وهرگز نتوانست پرواز کند.
چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بودکه

محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن ، راهی بود

 که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرارداده بود

 تا پروانه بعد ازخروج از پیله بتواند پرواز کند نکتــــــــــــــــــــــــه

 در اینجاست گاهی اوقات تلاش تنها چیز نیست که درزندگی

 نیازداریم اگر خداوند اجازه می دادکه بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم

فلج میشدیم ، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پــــــــــرواز کنیــــم.

                

******************************************
هر کسی:
 

هر کس به چیزی تبدیل می شود که به آن عشق می ورزد . اگر سنگی را دوست داشته باشد ،

 سنگ می شود . اگر به فردی عشق بورزد ، آن فرد می شود . اگر هدفی را دوست داشته

باشد ، به آن هدف تبدیل می شود .و اگر به خدا عشق بورزد ، خدایی می شود . اینک انتخاب با

شماست.

اگر به خدا عشق بورزی آنگاه همه به تو عشق می ورزند

           

**************************************************
تفاوت واقعی  جهنم و بهشت
 
مردی درباره بهشت و جهنم با خدا حرف میزد .
خدا گفت: بیا من جهنم را به تو نشان میدم.
 آنها وارد اتاقی شدند که جمعی از مردم در اطراف یک دیگ بزرگ غذا نشسته بودند.همه گرسنه نا امید و در عذاب بودند.هرکدام قاشقی داشتند که به دیگ میرسید ولی دسته قاشقها بلندتر از بازوی آنها بود به طوری که نمیتوانستند قاشق را به دهانشان برسانند. عذاب آنها وحشتناک بود.
پس از مدتی خدا گفت:بیا بهشت را ببینیم.آنها به اتاق دیگری که درست مانند اولی بود رفتند ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند.
آن مرد گفت:نمی فهمم چرا مردم اینجا شادند در حالیکه در اتاق دیگر بدبخت هستند در صورتی که همه چیز یکسان است.خداوند تبسمی کرد و گفت: خیلی ساده است در اینجا آنها یاد گرفته اند که یکدیگر را تغذیه کنند .
********************************************
تو زنده ای اگر :

زندگی هدیه‌ای حاضر و آماده نیست‌
تو وارث همان حیاتی هستی که خود آفریده‌ای
تو از زندگی همان میوه‌ای را به دست می‌آوری که بذر آن کاشته‌ای‌.
نخست مجبوری معنا به آن ببخشی‌.
باید آن را به رنگ و موسیقی و شعر درآمیزی‌،
باید خلاق باشی‌.
اگر چنین کردی‌، آری تو زنده‌ای

                                                *************************
 

برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در ابتدای کمال.

 

 بنگر چگونه می افتی؟ چون سیبی سرخ یا برگی زرد.

 
 




:
نوشته شده در سه شنبه 86 مرداد 23ساعت 9:3 عصر توسط زهرا| |


Design By : Theam.TK