همسفر عشق
از من پرسید به خاطر چه زنده هستی؟ در حالیکه تمام وجودم او را صدا می کرد گفتم: به خاطر هیچ از او پرسیم تو به خاطر چه زنده هستی؟ در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیج زنده است چشماش داد می زد که داره دروغ میگه ، حالتی داشت که معلوم بود داره دروغ میگه ، دیگه اون برق همیشگی توو چشماش نبود ، دیگه اون مهربونی همیشگی توو چشماش نبود ... چی شده بود ؟ چی شده بود که یکهو اینهمه تغییر کرده بود ؟ برای چی یه شبه دیگه مهری توو چشماش نمونده بود ؟ ... جلو اوومد ، مثل همیشه .... آروم .. آروم .. ، متین ....... با وقار ....... اما ، نه عاشقونه.. به یک قدمی من رسید ، حالا طبق معمول ، باید آغوشم رو باز می کردم ، تا در آغوش بگیرمش . نتونستم ... ، ... نمیدونم چرا .... اونهم .. نخواست. تووچشمهام نگاه کرد ، خوب و دقیق ، مثل همیشه ، مثل هر وقت که دلش می گرفت ، منهم توو چشمهاش نگاه کردم .. دقیق دقیق ، ولی ..... یه چیزی کم داشتند... توو دلم بهش لعنت فرستادم ، از خدا خواستم ، ...خدایا ، باهاش همون کاری رو بکن که با من کرد ، به خدا گفتم ، خدایا ... دلم رو شکوند ، دلش رو ... . خدایا عذابش بده ، به بد ترین شکلش ، ... خدایا ، من فقط با یه چیز آروم میشم ، عذاب کشیدن اون... اونی که زندگیم رو جهنم کرد... وااااااااای ..... واااااااااای ...... وااااااااااای حالا ، هر وقت از اینجا ، از بالا ، بهش نگاه می کنم و می بینم که چرا عشقش رو پنهون کرد غصه همه دنیا دلم رو پر میکنه ، ... میدونی ، من نفهمیده بودم ، که اون با خونواده ام صحبت کرده ، نفهمیده بودم که جواب خونواده ام بهش منفی بوده ، نفهمیده بودم که اگه میره به این خاطر ه که خونواده ام ازش خواستند.... نفهمیده بودم که اون چشمها چی کم داشتند ... حالا می دونم ، ... چشمهاش ، ... دیگه روح نداشتند ، ... روحشونو باخته بودند ... هر پنجشنبه ، می آد پیشم ، با یه دسته گل ، ... میشینه کنارم ، ... ساعتها حرف می زنه ، ... گلها رو پر پر می کنه ، ... می ریزه روی سنگ قبرم ، ... و با چشمهای پر از اشک ، از پیشم میره ، اون وقت ، هزار بار داد میزنم ، که منو ببخش ... اما ... حالا هی دعا می کنم ، هی به خدا می گم ، خدایا ... بیشتر از این دلش رو نشکون ... بیشتر از این عذابش نده ، عاشقش کن ، عاشق کسی که بتونه توو چشمهاش نگاه کنه و هزار بار از خودم می پرسم ، ... چرا دروغ چشمهاش رو باور کردم.. بذار یواش شروع کنم سلام گلم . همنفسم بدترین حسرت , نداشتن جسارت برای نگه داشتن کسی است که دیوانه وار دوستش داری ... و افسوس از دست دادن زمانیکه برای داشتنش داشتی و به نمیدانم چراییکه در دنیای ترس و سکوت حرامش کردی ... و عذاب سالهای با دیگری بودنش ... آن زمان که "ای کاش" تنها کلام آشنا در کاسه ی چه کنم چه کنمت است ... نازنین من ! ... برای آخرین اولین بار می خواهم بگویمت که تو هرگز نخواهی فهمید , معنای عشق را عشق : د ل می خواهد برای باختن جسارت می خواهد برای گفتن لیاقت می خواهد برای داشتن نازنین من! برای سوزاندن دلت که دلم را در انتظار کشت می گویم: که هنوز هم دوستت دارم
ده ثانیه تا انتها
پایونی بی سرو صدا
بی خبر از هر شب و روز من و یه شمع نیمه سوز
یکی گذشت از ثانیه نه تای دیگه باقیه
ای کاش تو لحظه ای که رفت
می دیدمش یه بار دیگه
اون دور بود تو حسرت ثانیه ها که می گذشت
ای کاش تو این یک ثانیه می بودنش نمی گذشت
ساعت می گه دو ثانیه هشت تای دیگه باقیه
یه عمر نشستم منتظر کی میگه اینا بازیه
فقیر بودن جرم منه
عاشق بودن تنها گناه
یه عمری چشم به در بودم
این آخر ها هم چشم براه
ساعت بازم بهم می گه سه ثانیه رفته دیگه
خبر داری چه زود گذشت مونده فقط هفت ثانیه
هی با خودم گفتم میاد امیدتو ندی به باد
داد می زدم پس کی میاد کسی جوابم و نداد
من موندمو دو ثانیه ازم فقط این باقیه
ثانیه پشت سر هم رفتن تا شیش و هفت و هشت
لحظه تو گوشام داد می زد هشت ثانیه ازت گذشت
من موندمو دو ثانیه ازم فقط این باقیه
هنوز نشستم منتظر چشم امیدم ساقیه
آی اِی خنک باد سحر واسش ببرتو این خبر
بگو که من تا آخرین خیره بودم چشام به در
ثانیه نهم که رفت مونده فقط یه ثانیه
سرت سلامت نازنین از من یه لحظه باقیه
قسمت نشد ببینمت شاید که لایق نبودم
منتظرت بودم یه وقت نگی که عاشق نبودم
ثانیه ده گل یاس راحت شدم دیگه خلاص
آزاد شدم میام پیشت بی واهمه بی هیچ هراس
قشنگ ترین ثانیه ها این ده تا بود که زود گذشت
رویای شیرین بود و ناز چون با خیال تو گذشت
آرزوم اینه..... یه روز میشه که عاقبت از آسمون بیای به فرش یادمان باشد ... یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم پر پروانه شکستن هنر انسان نیست گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم یادمان باشد سر سجاده ی عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم پس همیشه یادمان باشد که اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم .::یادمان باشد::. یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم خود بتازیم به هر درد که از دوست رسد بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم شکوه از غیر خطاست خطایی نکنیم یاور خویش بدانیم خدایاران را جز به یاران خدا دوست وفایی نکنیم یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا .یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله . ای مضمون آب وآینه ، ای نجابت سبز، ای رایحه صبح ، خورشید رو به تو نماز می گذارد ومهتاب بر بوریای ساده تو به تمنا می نشیند. ای بلندای قامت سپیده ! ای مفهوم سبز ولایت ! ای زهره ! ای زهرا! ای صداقت محمد ای زبان علی ای اسطوره مهر سلام بر صورت نیلی سلام بر پهلوی شکسته وسلام بر خسوف غمگینانه تو ! سخنان برگزیده از حضرت زهرا (س): در خدمت مادر باش زیرا بهشت در زیر پای مادران است . آن گاه در که روز قیامت برانگیخته شوم ، گناهکاران امت پیامبر اسلام را شفاعت خواهم کرد. اگر به آنچه تو را به آن فرمان می دهیم عمل کنی واز آنچه بر حذر می داریم دوری کنی ، از شیعیان مایی والا هرگز. از دنیای شما محبت سه چیز در دل من نهاده شد ؛ تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پیامبر خدا وانفاق در راه خدا . خوش رویی در هنگام روبه رو شدن با مؤمن ، بهشت را بر فرد خوش رو واجب می کند . « هر که مهر فاطمه(س) در دل ندارد، دین ندارد ..... دین و ایمان، غیر حبّ فاطمه(س) امکان ندارد »
:
:
:
آرزوهام راضی شدن دیگه بهت نمی رسم
گفتم چیا گفتی بهم؟ گفتی که آینده داری
دنیا همش عاشقی نیست گریه داری. خنده داری
گفتم که گفتی من باشم به لحظه هات نمی رسی
به قول دل. شاید دلت گرو باشه پیش کسی
خلاصه گفتم که چشات قصد رسیدن نداره
رویاها کاله و دستات خیال چیدن نداره
گفتم که گفتی زندگیت غصه داره . سفر داره
هم واسه من. هم واسه تو. با هم بودن خطر داره
گفتم تو گفتی رویاها مال شبای شاعراست
شهامتو کسی داره که شاعر مسافراست
مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن
تلخیاشو خوب می چشن . غصه هاشو خوب می دونن
گفتم فقط می خوای واست یه حس محترم باشم
عاشقیمو قایم کنم تو طالع تو کم باشم
گفتم که گفتی ما دوتا به درد هم نمی خوریم
ولی یه جا مثل همیم. هر دو مون از غصه پریم
گفتم تو گفتی می تونیم یادی کنیم از همدیگه
اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمی گه
گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جداجداست
حرف تو رو چشم منه . اما اینام دست خداست
هر چی که تو گفته بودی گفتم به دل بی کم و بیش
حالا خودم؟ نه راه پس مونده برام . نه راه پیش
دلم که حرفاتو شنید . اول که باورش نشد
ولی نه. بهتره بگم .نفهمیدش . سرش نشد
یه جوری مات و غمزده فقط به دورا خیره شد
رنگ از رخش . نه نپرید . شکست و مرد و تیره شد
بلور رویاهام ولی . چکید مثله خواب تگرگ
آرزوهام از هم پاشید . رسید ته کوچه مرگ
راستش ازم چیزی نموند . به جز همین جسم ظریف
خوب می دونی چی میکشه غریب تو خونه حریف
نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست
رویا و آرزو که هیچ . حتی دل دیونه نیست
دوستت دارم . چه توی خواب . چه توی مرگ و بیداری
فدای یه تار موهات . که منو دوستم نداری
مواظب خودت باش . زندگی گرگه مهربون
خدای رویای منم .. هنوز بزرگه مهربون
:
:
:
به پام بیفتی و بگی با التماس منو ببخش
اما دیگه پشیمونی فایده نداره واسه تو
خیال نکن میبخشمت از هر جا اومدی برو
تو غرق گریه ای و من مست غرور و انتقام
پا میذارم رو قلب تو شکستن تورو میخوام
دوست دارم که عشق من داغش بمونه رو دلت
هر جا باشی سایه ی مرگ پر بکشه روی سرت
تو ضجه میزنی و من بی اعتنا به گریه هات
میخندم و بهت میگم تلافی اون بدی هات
نمیدونی چه لذتی داره واسم جون کندنت
روز خوش منه زیر خاک دیدنت
:
:
بگذار دور از هم دمی بنشینیم و به سخره ی این نا روزگار
راست می گفتند که تحمل تنهایی از گدایی عشق رواتر است
ببخش مرا که روزهای با تو بودن خاطره ای برایم بر جا نگذاشت........
ببخش مرا که الهه شعرم نشدی که الهه شعرم کس دیگریست
و کوچکتر از آنی که افسوس نبودنترا بر ورق های های کنم.........
تو آنقدر ناچیزی که ضربه نبودنت یک آن بود و بس.....
آن یک لحظه هم
:
بگذار دور از هم دمی بنشینیم و به سخره ی این نا روزگار
راست می گفتند که تحمل تنهایی از گدایی عشق رواتر است
ببخش مرا که روزهای با تو بودن خاطره ای برایم بر جا نگذاشت........
ببخش مرا که الهه شعرم نشدی که الهه شعرم کس دیگریست
و کوچکتر از آنی که افسوس نبودنترا بر ورق های های کنم.........
تو آنقدر ناچیزی که ضربه نبودنت یک آن بود و بس.....
آن یک لحظه هم
:
Design By : Theam.TK |