سفارش تبلیغ
صبا ویژن


کوله پشتی همسفر عشق - همسفر عشق کوله پشتی همسفر عشق - همسفر عشق


همسفر عشق

 

اگر:

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

برابر:

26 25 24 23 22 21 20 19 18 17 16 15 14 13 12 11 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1

باشد.... آن گاه داریم ...

کار سخت  HARD WORK

               H+A+R+D+W+O+R+K

98%=11+18+15+23+4+18+1+8

دانش KNOWLEDGE

             K+N+O+W+L+E+D+G+E          

96%=5+7+4+5+12+23+15+14+11

دوست داشتن LOVE

            L+O+V+E

54%=5+22+15+12

پس چه چیز 100% را می سازد؟

پول؟...نه!!! MONEY

             M+N+O+E+Y

72%=25+5+14+15+13

هر مسئله ای راه حلی دارد تنها اگر نگرشمان را تغییر دهیم.به قسمت بالا

برگردید، به 100% واقعاً به چه چیزی برای یک قدم پیش تر رفتن احتیاج داریم؟؟

نگرش ATTITUDE

                 A+T+T+I+T+U+D+E

100%=5+4+21+20+9+20+20+1

این نگرش ما نسبت به زندگی و کار است که که زندگی را 100% می سازد!!!

نگرش تان را تغییر دهید تا بتوانید زندگی تان را تغییر دهید!!!

«نگرش همه چیز است»

 

****************************************

چگونه جهنم را پر نگه می دارند ؟

در قصه ای قدیمی آمده است که وقتی حضرت عیسی روی صلیب درگذشت بی درنگ به دوزخ رفت تا گناه کاران را نجات دهد.

شیطان بسیار ناراحت شد و گفت :

- دیگر در این دنیا کاری ندارم . از حالا به بعد ، همه تبه کارها و خلاف کارها و گناه کارها و بی ایمان ها ، همه یکراست به بهشت می روند !

عیسی به شیطان بیچاره نگاه کرد و خندید :

- ناراحت نباش . تمام آنهائی که خودشان را بسیار با تقوا می دانند و تمام عمرشان کسانی را که به حرف های من عمل نمی کنند محکوم می کنند ، به این جا می آیند .چند قرن صبر کن تا ببینی که دوزخ پُرتر از همیشه می شود !

دست خدا




:
نوشته شده در چهارشنبه 86 شهریور 7ساعت 11:36 صبح توسط زهرا| |

بنام او که عاشق است و دوست میدارد  بی چشم داشت........

 

سپاس خدای را...
 

یک روز سوارخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد شخصی نشست و چند ساعت

 

 به جدال پروانه برای خارج شده از سوراخ کوچک ایجاد شده در

 

 پیله نگاه کرد سپس فعالیت پروانه متوقف شد و بنظر رسید تمام

 

 تلاش خودرا انجام داده و نمی تواند ادامه دهد آن شخص

 

تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله راباز کرد.


پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک

 

 بود آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد وچون

 

انتظار داشت که بالهای پروانه باز،گسترده و محکم

 

شوند واز بدن پروانه محافظت کنند، !هیچ اتفاقی نیفتاد در واقع

 

 پروانه بقیه عمرش خزید و مشغول بود وهرگز نتوانست پرواز کند.
چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بودکه

محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن ، راهی بود

 که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرارداده بود

 تا پروانه بعد ازخروج از پیله بتواند پرواز کند نکتــــــــــــــــــــــــه

 در اینجاست گاهی اوقات تلاش تنها چیز نیست که درزندگی

 نیازداریم اگر خداوند اجازه می دادکه بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم

فلج میشدیم ، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پــــــــــرواز کنیــــم.

                

******************************************
هر کسی:
 

هر کس به چیزی تبدیل می شود که به آن عشق می ورزد . اگر سنگی را دوست داشته باشد ،

 سنگ می شود . اگر به فردی عشق بورزد ، آن فرد می شود . اگر هدفی را دوست داشته

باشد ، به آن هدف تبدیل می شود .و اگر به خدا عشق بورزد ، خدایی می شود . اینک انتخاب با

شماست.

اگر به خدا عشق بورزی آنگاه همه به تو عشق می ورزند

           

**************************************************
تفاوت واقعی  جهنم و بهشت
 
مردی درباره بهشت و جهنم با خدا حرف میزد .
خدا گفت: بیا من جهنم را به تو نشان میدم.
 آنها وارد اتاقی شدند که جمعی از مردم در اطراف یک دیگ بزرگ غذا نشسته بودند.همه گرسنه نا امید و در عذاب بودند.هرکدام قاشقی داشتند که به دیگ میرسید ولی دسته قاشقها بلندتر از بازوی آنها بود به طوری که نمیتوانستند قاشق را به دهانشان برسانند. عذاب آنها وحشتناک بود.
پس از مدتی خدا گفت:بیا بهشت را ببینیم.آنها به اتاق دیگری که درست مانند اولی بود رفتند ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند.
آن مرد گفت:نمی فهمم چرا مردم اینجا شادند در حالیکه در اتاق دیگر بدبخت هستند در صورتی که همه چیز یکسان است.خداوند تبسمی کرد و گفت: خیلی ساده است در اینجا آنها یاد گرفته اند که یکدیگر را تغذیه کنند .
********************************************
تو زنده ای اگر :

زندگی هدیه‌ای حاضر و آماده نیست‌
تو وارث همان حیاتی هستی که خود آفریده‌ای
تو از زندگی همان میوه‌ای را به دست می‌آوری که بذر آن کاشته‌ای‌.
نخست مجبوری معنا به آن ببخشی‌.
باید آن را به رنگ و موسیقی و شعر درآمیزی‌،
باید خلاق باشی‌.
اگر چنین کردی‌، آری تو زنده‌ای

                                                *************************
 

برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در ابتدای کمال.

 

 بنگر چگونه می افتی؟ چون سیبی سرخ یا برگی زرد.

 
 




:
نوشته شده در سه شنبه 86 مرداد 23ساعت 9:3 عصر توسط زهرا| |

مولانا : ترا سپاس بخاطر هر انچه که بمن دادی و هر انچه که بمن ندادی که در دادن  حکمتی بود و در ندادن مصلحتی و من غافل از درک  مصلحت تو عاجزم.

مولای من، شکرت که فرصتی دوباره بمن عطا فرمودی تا متولد شوم و زندگی را با عشق آغاز کنم

خالق من،شکرت که فهمیدم که نفهمیدم

رب من،شکرت که اگاه شدم به نادانیم

خدای من،شکرت که عاقل شدم به غافل بودنم

خوب من،شکرت که فرصتی دوباره بمن دادی ،فردایی دوباره بمن ارزانی کردی برای جبران خطاهایی که رفت از سر غفلت

نمیدانم چه شد که تو را از خود جدا دیدم و هر لحظه در جایی بدنبال تو گشتم و  افسوس که هر چه بیشتر گشتم دورتر شدم

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

                                        یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم

اکنون دریافتم که چرا من معشوقه ام و تو عاشق

اکنون دریافتم که چرا از پدر و مادر بر من مهربانتری

اکنون دریافتم که چرامنصور از خود گفت،  که خود،خدایی بود

خداوندا با کدام زبان شکرت را بگویم ؟نه زبانم را توان گفتن است و نه قلمم را یارای نوشتن

اما هر چه هستم ایمان دارم به صفت رحمانیت تو

 

ای معبود بی همتا

 

 ***************************************************************************

یک واقعیت !!!!

یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد ... اون یه اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد.

تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود  .

ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد ... او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد .

بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اونطرف آکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیر ممکنیه.

دانشمند شیشه ی وسط رو بر داشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد. اون هرگز قدم به سمت دیگر آکواریوم نذاشت .

میدونید چرا؟

اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود. یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود .

اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار.

ما هم اگه خوب  تو اعتقادات خودمون جستجو کنیم کلی دیوار شیشه ای پیدا می کنیم که نتیجه ی مشاهدات و تجربیاتمونه. و خیلی هاشون هم اون بیرون نیستن و فقط تو ذهن خود ما وجود دارن .




:
نوشته شده در دوشنبه 86 مرداد 15ساعت 12:48 عصر توسط زهرا| |

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم

که از خاک گلویم سوتکی سازم

گلویم ...

گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز و پس در پس دم گرم خودش

 را در گلویم سفت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را ...

 

دکتر شریعتی

 

‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏                                                        ***************

 

هنر عشق ورزیدن
 
 

روزی مردی عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نیش زد .

مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب بار دیگر او را نیش زد . رهگذری او را


دید و پرسید : برای چه عقربی را که نیش می زند نجات میدهی ؟ مرد پاسخ داد : این طبیعت


عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم چرا باید مانع

عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش میزند ؟؟


عشق ورزیدن را متوقف نساز . لطف و مهربانی خود را دریغ نکن .حتی اگر دیگران تو را بیازارند

مهم این نیست که هستی!

آنچه که اهمیت دارد این است که همیشه عشق بورزی، و آنچه تورا باید شادمان کند این است  

 که روزت را با عشق آغاز کنی و شبت را با یاد عشق سر بر بالین بگذاری.

بزرگترین معجزه عشق این است که سلطه،نفاق،تزویر،و ریا را رها کنی و دل به محبت ،عفو و

 ایثار ببخشی.

آری تو نمی توانی بگویی به نام خدا اما دل دوست را بشکنی.

تو نمی توانی بگویی به نام خدا اما کینه دوست را به دل بگیری.

تو نمی توانی بگویی به نام خدا اما به وفاداری دوست توجه نکنی.

تو نمی توانی بگویی به نام خدا اما آبروی دوست را بر باد دهی و ویرانش کنی.

دریاب که اگر به نام خدا می گویی یعنی عاشقی و عاشق یعنی:

ع:عطر وجودت روح نواز است

الف:ایثارت مثال زدنیست

ش:شهرت به مهربانی داری و

ق:قناری خوش الحان روضه رضوانی

...




:
نوشته شده در یکشنبه 86 مرداد 7ساعت 7:2 عصر توسط زهرا| |

ولادت حضرت علی(علیه السلام) مبارک باد

زن خود را در عبایش پیچید. قدم هایش لرزان بود. نمی دانست چه نیرویی او را به طرف کعبه
 می کشاند. از وقتی احساس درد کرده بود، ناخودآگاه به سوی خانه کعبه به راه افتاده بود.
نگاهی به اطراف کرد. کسی به دنبالش نمی آمد. تنها بود. بالاخره به کعبه رسید.  
چند نفر در حال طواف بودند. با خود گفت: "چرا در خانه نماندم؟ چرا با این درد که بر چهره ام
 عرق نشانده است، به این سو آمدم؟ حال چه کنم؟ بچه ام را چگونه به دنیا آورم؟"
آشفته و خسته به گرد خانه می گشت و از خدا می خواست تا کمکش کند. دیگر رمقی  
برایش نمانده بود. درد شدت گرفته بود که یک دفعه، دیوار کعبه در مقابلش شکافت و فاطمه
 بنت اسد، این نمونه پرهیزگاری زمان خود، پا به درون کعبه گذاشت.
 سپس دیوار پشت سرش به هم آمد. 
طواف کنندگانی که با حیرت این صحنه را می نگریستند، فریاد بر آوردند و هر یک به سویی 
 دویدند و مردم را خبر کردند: "بیایید! بیایید! کعبه برای دختر اسد شکافته شد."
چیزی نگذشت که جمعیت زیادی در اطراف کعبه جمع شدند. ابوطالب هم رسید. او نگران
 همسر بادارش بود و نمی دانست چه بر وی گذشته است. از هر کس می پرسید، به دیوار
 کعبه اشاره می کرد. تصمیم گرفتند کلید بیاورند و در خانه خدا را بگشایند که بار دیگر
در مقابل چشمان مردم، دیوار شکاف برداشت و فاطمه بنت اسد، در حالی که طفلی را
در پرده خانه پوشانده بود، بیرون آمد. جمعیت برایش راه باز کردند. ابوطالب فرزندش را  
درآغوش کشید و بر دست گرفت تا آنان که می خواستند، مولود کعبه را نیک بنگرند.
 یکی پرسید: "ابوطالب، نامش را چه می گذاری؟"
ابو طالب به فکر فرو رفت. چه اسمی می توانست بر این طفل بگذارد؛ طفلی که خداوند از
 همان لحظه تولدش او را بلند مرتبه کرده بود؟ او پس از لحظه ای مکث، زمزمه کرد: "علی"
از این جا زندگی مردی آغاز شد که بهترین دوست و یاور برای بهترین بنده خدا، یعنی پیامبر 
 اسلام بود. پیامبری که همه رسالت ها و فضیلت ها در او جمع بود. وقتی حضرت علی (ع)
هفت ساله شد، پیامبر (ص) او را پیش خود برد تا در دامان خود پرورش دهد و از چشمه
علم و حقیقتش سیراب کند. علی(ع) اولین مرد تاریخ بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد؛
 در حالی که نوجوانی بیش نبود و تازه از مرحله کودکی گذر کرده بود.
 

روز پدر مبارک




:
نوشته شده در پنج شنبه 86 مرداد 4ساعت 12:28 عصر توسط زهرا| |


زیر گنبد کبود

جز من و خدا کسی نبود

روزگار     روبه راه بود    هیچ چیز    نه سفید و نه سیاه بود

با وجود این   مثل اینکه چیزی اشتباه بود

زیر گنبد کبود بازی خدا     نیمه کار مانده بود    واژه ای نبود و هیچکس

شعری از خدا نخوانده بود

تا که او مرا برای بازی خودش انتخاب کرد

توی گوش من یواش گفت : تو دعای کوچک منی 

بعد هم مرا مستجاب کرد .

پرده  ها کنار رفت   خود به خود     با شروع بازی خدا  عشق افتتاح شد

سال هاست    اسم بازی من و خدا زندگی است

هیچ چیز    مثل بازی قشنگ ما عجیب نیست

بازی که ساده است و سخت   مثل بازی بهار با درخت

با خدا طرف شدن  کار مشکلی است

زندگی

       بازی خدا و یک عروسک گلی است
 




:
نوشته شده در پنج شنبه 86 مرداد 4ساعت 12:20 عصر توسط زهرا| |


 

زندگی به روال خویش درگذر است.

 من و خدا گاه قهر و گاه آشتی می‌کنیم.

آنکه قهر می‌کند، منم.

آنکه قهرم را تحویل نمی‌گیرد خداست.

 و آنگاه می‌بخشمش و خدا می‌خندد. هنوز خنده خدا را می بینم و از این بابت از او ممنونم...


همه‌چیز شیرین است. به‌شیرینی همین توت خشک که زیر زبانم ذره ذره مزه‌اش می‌کنم و آن قدر لذت

 می‌دهد که تلخی چای را بهش هدیه می‌دهم.

می‌شد که چای مزه غالب باشد.. با‌توست که کدام را انتخاب کنی؟


همه زندگی.. همه دنیا همین است!

مجموعه زیبایی و زشتی و سیاهی و سپیدی و رنج و شادی...

باید گل‌چین بود حتی اگر گل، خاری در آغوش دارد.

 

 




:
نوشته شده در شنبه 86 تیر 23ساعت 6:56 عصر توسط زهرا| |


اگه یکی رو دیدی که وقتی داری

رد میشی بر میگرده نگات میکنه

بدون براش مهمی

   
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می افتی

 برمیگرده با عجله میاد به سمتت

بدون براش عزیزی

   

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی

 برمیگرده نگات میکنه

بدون براش قشنگی

   

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی

 باهات اشک میریزه

 بدون دوستت داره

   

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف میزنی

 ترکت میکنه

بدون عاشقته

 

*اگه همچین کسی رو پیدا کردی که فکر نمی کنم پیدا کنید قدرشو بدونید که خدایی تو این زمونه غنیمته*





:
نوشته شده در سه شنبه 86 تیر 19ساعت 8:34 عصر توسط زهرا| |

 

عشق در لحظه پدید می آید

دوست داشتن در امتداد زمان

این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است .

عشق معیارها را در هم می ریزد

دوست داشتن بر پایه های معیارها بنا می شود .

عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد

دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد

 




:
نوشته شده در سه شنبه 86 تیر 19ساعت 8:13 عصر توسط زهرا| |

 

اگه بری یه وقت میای می بینی زهرا نداری

 اون وقت باید دسته گل و رو خاک سردم بذاری



خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ...


خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ...

خیلی سخته که غرورت رو به  خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره ...


خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون بگه : نمی خوامت

**********

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش

 چشمات و ببند و اون لحظه ای

که اون کنارت نباشه رو به خاطر بیار

 اگه چشمات خیس شد بدون داری به

 خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری

************
 

بر سنگ قبر من بنوسید خسته بود . اهل زمین نبود. نمازش شکسته بود بر

 سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائما از اشک شسته بود بر سنگ

 قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود بر سنگ قبر

 من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد  مانده بود

****************

 

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

 وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

 
پرپروانه شکستن هنر انسان نیست

 گر شکستیم ز غفلت،

من و مایی نکنیم

 یادمان باشد  
سر سجاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد

 طلب عشق ز هر بی سرو

پایی نکنیم

*********

کاش می دانستم 

اگر می دانستم عشق پایانی دارد هیچگاه عاشق نمی شدم ! اگر می دانستم

 معنای عشق بی وفایی و دلشکستن است در همان لحظه اول که دلم را به تو

 هدیه دادم آن را از تو پس می گرفتم ...... اگر می دانستم روزی از من سرد و

 خسته می شوی در همان لحظه اول آشنایی مان قید تو را می زدم

************


نگو بار گران بودیمو رفتیم.

 نگو نامهربون بودیمو رفتیم.

 آخه اینها دلیل محکمی نیست.

بگو با دیگران بودیم و رفتیم

************

Love مخفف عبارات

Lake of sorrow (دریاچه ی غم)

Ocean of tears (اقیانوس اشک)

Valley of death (دره مرگ)

End of life (آخر زندگی)!

 

 

 


 



 

...


:
نوشته شده در شنبه 86 تیر 16ساعت 11:30 صبح توسط زهرا| |

<   <<   6   7   8   9      >

Design By : Theam.TK